Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش پارس نیوز، امیلیا کلارک که تا پیش از آغاز سریال «بازی تاج و تخت» در دنیای بازیگری نام و نشانی نداشت و پس از آن به چهره‌ای مشهور تبدیل شد، اعلام کرد که در طول ساخت این سریال پر طرفدار دو جراحی خطرناک مغز را از سر گذرانده است. 

او که نخستین بار پس از پایان ساخت فصل اول «بازی تاج و تخت» هنگامی که ۲۴ سال داشت بر اثر آنوریسم مغزی کارش به بیمارستان و جراحی کشید، در این باره نوشت: «درست زمانی که تمام رویاهای کودکی‌ام به حقیقت پیوسته بود،‌ تا دم مرگ رفتم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

» 

کلارک که تمام عمرش بیماری خاصی نداشت هنگامی دچار این عارضه شد که استرس شدیدی را تجربه می‌کرد که بیشتر آن ناشی از حضور جنجالی‌اش در سریال «بازی تاج و تخت» بود. 

بازیگر «ترمیناتور» می‌گوید که تا مدتی پس از جراحی نخست مغز حتی قادر به سخن گفتن نبوده است. البته جراحی بعدی به مراتب گسترده‌تر بود و طی آن بخشی از جمجمه کلارک را برداشتند. او در این باره می‌گوید: «آنچه من تجربه کردم بسیار دهشتناک‌تر از چیزی بود که دنریس تارگرین در «بازی تاج و تخت» پیش رو داشت.»

 

منبع: پارس نیوز

کلیدواژه: جراحی مغز بیمارستان مرگ استرس پارس ستاره پارس نیوز بازی تاج و تخت دم مرگ امیلیا کلارک

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.parsnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارس نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۱۹۴۴۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ملاصدرا و محبت کردن

خبرگزاری علم و فناوری آنا- آزاده پورحسینی؛ ملاصدرا یک فیلسوف ایرانی و انسان خردمندی بود. او می‌گفت محبت و مهربانی خیلی مهم است. ملاصدرا معتقد بود مهربانی به معنای رفتار ملایم و توجه به خواست دیگران است. او فکر می‌کرد که محبت و مهربانی دنیا را جای بهتری می‌کند. یک نمونه مهربانی این است که وقتی کسی غمگین و ناراحت بود، او را به گرمی در آغوش بگیرید یا بگذارید دوستان تان با اسباب بازی‌هایتان بازی کنند. مهربانی اصولاً به معنی کمک به دیگران در زمانی است  که به آن نیاز دارند. ملاصدرا معتقد بود که حتی کارهای کوچک محبت آمیز می‌تواند تأثیر زیادی بگذارد. به کار بردن کلماتی مانند «متشکرم» یا «لطفاً» می‌تواند افراد را خوشحال کند. وقتی کسی مهربان است همه او را دوست دارند،‌ بنابراین از دید بقیه مانند ابرقهرمانی با قلبی مهربان به نظر می‌رسید.

همه موجودات زنده مخلوق خداوند تبارک و تعالی هستند. بنابراین محبت را نباید تنها نسبت به انسان‌ها داشت. ازاین‌رو آبیاری گیاهان برای کمک به بزرگ شدن آنها یا غذا دادن به حیوانات نیز محبت‌آمیز است. به عقیده ملاصدرا وقتی مهربان باشید تمام جهان نیز با شما مهربان خواهند بود. با ابراز محبت به همه (بدون چشم‌داشت)،‌ تبدیل اخم به لبخند می‌توانید گام‌های بلندی را به سوی مهربانی بردارید. ملاصدرا معتقد بود که دنیا برای شاد بودن به مهربانی بیشتری از جانب انسان‌ها نیاز دارد. مهربانی حتماً به این معنی نیست که باید کارهای خیلی بزرگ بکنید، گوش دادن به صحبت دوستان تان زمانی که به شخصی نیاز دارند نیز مهربانی به حساب می‌آید. به عقیده ملاصدرا «مهربان بودن» همیشه کار درستی است. افکار و دیدگاه‌های ملاصدرا در مورد محبت و مهربانی همچنان بر مردم سراسر جهان تأثیر می‌گذارد. مهم این است که درس‌های ملاصدرا را به خاطر بسپاریم و هر روز تلاش کنیم به انسان بهتری تبدیل شویم.

ایستگاه فکر

آیا مهربانی فقط بین انسان‌ها است؟ یعنی فقط انسان‌ها باید با هم مهربان باشند؟

داستان کوتاه

روزی روزگاری دختر کوچک مهربانی بود به نام لیلی.

لیلی عاشق حیوانات بود و همیشه میان وعده‌هایش را با گربه‌ها و سگ‌های ولگرد تقسیم می‌کرد.

یک روز لیلی یک گنجشگ زخمی را پیدا کرد که در خیابان سرگردان بود، بنابراین او را به خانه برد و از او نگهداری کرد.

گنجشگ رفته رفته حالش بهتر شد. او با خوشحالی پرواز می‌کرد و روی شانه‌های لی لی می‌نشست تا قدردانی خودش را ابراز کند.  

لیلی اسم گنجشک را جوجو گذاشت و آنها بهترین دوستان هم شدند و هر روز با هم در پارک بازی می‌کردند.

یک شب طوفانی، جوجو ناپدید شد و لیلی دلش شکست. او همه جا را گشت و زیر باران شدید نامش را صدا زد.

بالاخره لیلی جوجو را زیر یک درخت در حالی دید که می‌لرزد. او را در آغوش گرفت و به خانه آورد تا کنار شومینه خشک شود. از آن روز به بعد، لیلی و جوجو جدایی ناپذیر بودند، همیشه مراقب یکدیگر بودند. لی لی گنجشکش را در قفس نمی کرد بلکه با محبت با او برخورد می‌کرد. دوستی آنها اهمیت محبت و مهربانی را نسبت به همه موجودات زنده به همه افراد محله آموخت. آنها همیشه با خوشی و شادی کنار هم زندگی کردند.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • ستاره چلسی 10 روز بعد از جراحی برگشت! (عکس)
  • روایت ستاره جذاب «مست عشق» از ورودش به بازیگری
  • ملاصدرا و محبت کردن
  • عکس| هاشمی نسب؛خوشحال‌تر از وقتی که به پرسپولیس گل زد!
  • عاشقانه «نیلگون» با مثلث فروتن، حجار و درخشانی می‌آید
  • ساخت ادامه سریال‌های موفق در دستور کار است
  • توضیحات جبلی درباره ساخت فصل جدید زیرخاکی، نون خ و پایتخت
  • ویسی: چه گفتم که جریمه‌ام کردند؟
  • بحث درباره «فیلم و سریال» به شبکه چهار کشیده شد
  • سلمان؛ روایت درست تاریخ