پيش بيني هايي از سريال «بازي تاج و تخت»؛ جنگ، مرگ و اژدها!
تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۵۲۸۵۷۵
خبرگزاري آريا - وب سايت دنياي تصوير - ترجمه از علي فياضي: سريال محبوب «بازي تاج و تخت» به آخر خود نزديک ميشود و جداي از اين واقعيت دردناک که داستانهاي وستروس سال آينده تمام خواهد شد به هر حال مجبور است انتهاي نخها را به هم بچسباند و نتيجه گيري کند.
پس از نزديک به 10 ماه بيخبري از اين سريال چند وقتي است که همه جا پر از خبرهاي شخصيتهاي وستروس و ايستروس است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
1-آخرين باري که دنريس ديده شد در حال آوردن لشگرش به سمت وستروس بود. با توجه به اين نما جنگ در يکي از مقرهاي لنيسترها، يا در لنيسپورت يا در کسترليراک اتفاق ميافتد.
دليلش هم L قرمز در بالاي صفحه است. اگر فرض کنيم دنريس در حال رقابت با يورون گريجوي است گرفتن لنيسپورت انتخاب تاکتيکي درستي است. اين کار درواقع خط تدارکات لنيسترها را قطع ميکند و از آن جايي که لنيسپورت کمتر از يک مايل با کسترلي راک محل خاندان لنيستر فاصله دارد براي حمله کردن به شيرها موقعيت خوبي به آنها ميدهد.
2- تصوير پايين نشان ميدهد که تيريون مجسمهي شير کوچکي را از روي نقشه وسترس سرنگون ميکند. استفاده از او براي حمله به مقر خاندان لنيسترها کاملاً تصميم منطقي است.
دليلش هم واضح است هيچکس به اندازهي او زمينهاي خاندان پدرياش را نميشناسد. پس آيا قلعهي قديمي پدرش بهترين سپاسگذاري براي زحماتش نسبت به ملکهي آينده نيست؟
3-داووس، که ماهها وقت صرف کرد تا به ارباب قديمياش بفهماند آدمها را نبايد بيهيچ دليلي بگيرد و بسوزاند، در کليپ ديالوگ مهمي ميگويد:« اگر دشمنيمان را کنار نگذاريم خواهيم مرد. آن زمان ديگر مهم نيست اسکلت چه کسي روي تخت آهني خواهد نشست.»
داوس خوب نصيحت ميکند، هميشه مشاور خوبي بوده و ميداند چطور حرف بزند و آدمها را قانع کند. ما نميدانيم که داووس اين ديالوگ را به چه کسي ميگويد شايد جان اسنو شايد حتي دنريس اما اگر قصد داشته باشد که شماليها و تارگرينها را متحد کند نبايد تعجب کرد.
4-در انتهاي فصل ششم اتفاق مهمي بين سانسا و جان اسنو افتاد. پس از متحد شدنشان به نظر آمد سانسا خيلي خوشش نميآيد که مردم شمال جان اسنو را پادشاهشان بدانند. تريلر فصل هفتم شکاف بين سانسا و جان اسنو را پر رنگتر نشان ميدهد و ليتل فينگر به عنوان کاتاليزور اين اختلاف حضور دارد.
نمايي که مردم در حال تشويق جان اسنو هستند کات ميشود به لرد بيليش که قصد بازي دادن سانسا را دارد. با توجه به تصوير پاييني او همينطور قصد دارد چنين کاري دربارهي جان انجام هد. اما نميدانيم چطور. ليتلفينگر باهوش است و هدفش مشخص. ميخواهد جان اسنو را کنار بزند و با سانسا با هم حکومت کنند.
5- بعد از چند بار تماشاي تريلر به نکتهاي در نماي بالا دربارهي صدا برميخوريم. صداي نويز بکگراند در نماي بالا يا صداي موسيقي است يا صداي خرخر و به هر حال بعيد است تصادفاً اين جا گذاشته شده باشد.
آخرين باري که آريا در سريال ديده شد در ريورلند در حال کشتن والدر فري بود. گرگ گمشدهاش هم آخرين بار در فصل اول در ريورلند ديده شده است. منطقي به نظر ميرسد که اين دو با هم دوباره ملاقات کنند و همراه شوند.
6- در نماي بالا هوا برفي است. از طرفي به نظر نميرسد که آريا در حال عزيمت به سمت شمال باشد. هواي برفي احتمالاً نشانهي اين است که زمستان بالاخره به جنوب رسيده است. همچنين اگر اولويت آريا برگشت به خانوادهاش بود همان اول که به وسترس رسيد اين کار انجام ميداد.
از اين که اولين هدفش کشتن والدر فري بود ميشود نتيجه گرفت که آريا فعلاً قصد چنداني براي برگشتن به زادگاهش و ملاقات با خانوادهاش ندارد. اما به هر حال کمي سادهانگارانه است که فکر کنيم آريا تمام فصل را بدون ملاقات با خانوادهاش ميگذراند. احتمالاً چند وقتي را براي نزديک شدن به سرسي صرف ميکند و در نهايت خانوادهاش راملاقات ميکند.
7-در طول سريال بسياري دراين باره فکر ميکردند که نبرد دو برادر هاوند (سگ تازي) و ماونتين (کوه) کي، کجا و چگونه اتفاق خواهد افتاد.
آخرين باري که هاوند را ديدهايم در حال عزيمت به سمت شمال بود و با توجه به تريلر ماونتين در کينکزلندينگ خواهد ماند. پس احتمال دارد اين دو هيچ نبردي با هم نداشته باشند. در حالي که احتمالاً ماونتين در اين فصل خواهد مرد. شايد در دهان اژدها.
8- بياييد با هم صادق باشيم. احتمال اين که سرسي تا فصل بعد دوام بياورد تقريباً نزديک به صفر است. دور و برش پر از آدمهايي است که که مردهاش را ميخواهند. او ديگر عملاً هيچچيز براي از دست دادن ندارد و همين باعث ميشود چيزي او را از انجام رفتارهاي بيملاحظه منع نکند.
و خب مهمتر از همهي اينها دقيقاً سه تا اژدها از دنريس کمتر دارد. پس اين که تا همينجا هم زنده مانده خيلي شانس آورده. به هر حال بعيد است که سرسي به فصل بعد برسد اما از لبخند مويانهاش مشخص است کسي به راحتي نميتواند کينگز لندينگ را فتح کند.
9- فقط به صورت جيمي در اين نما نگاه کنيد. جيمي فهميده که در طرف بازنده قرار دارد و خوب ميداند خواهرش چقدر ديوانه است. در جايي، در زماني، سرسي جنگ را باخته و مستاصل و نااميد است.
و اين بار احتمالاً يک قدم فراتر خواهد گذاشت. شايد اين دفعه سعي کند تمام کينگزلندينگ را به نابودي بکشاند و زماني که بخواهد چنين کاري کند احتمالاً جيمي آن جا خواهد بود تا يک بار براي هميشه جلويش را بگيرد.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۵۲۸۵۷۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
همکاریهای مشترک محسن تنابنده و احمد مهرانفر؛ زوج همیشه جذاب
هفته گذشته خبری منتشر شد درباره اینکه تولید «پایتخت ۷» به جریان افتاده و قرار است بازیگران اصلی بار دیگر کنار هم جمع شوند.
به گزارش فیلم نیوز، به بهانه این اتفاق مهم، نگاهی داریم به بازیهای مشترک محسن تنابنده و احمد مهرانفر در کنار هم.
استشهادی برای خدا | علیرضا امینی | ۱۳۸۶اولین همکاری مشترک محسن تنابنده و احمد مهرانفر سال ۱۳۸۶ در فیلم «استشهادی برای خدا» ساخته علیرضا امینی اتفاق افتاد. تنابنده در این فیلم نقش روحانی به نام شیخمحمد را داشت و با گریمی متفاوت، بازی درخشانی از خود به نمایش گذاشت. او در در کنار شخصیت رحمت، کارمند مخابرات روستا که احمد مهرانفر نقش او را بازی میکرد، موقعیتهای بامزهای را در فیلم رقم میزدند. ماجرا از این قرار بود که فردی به نام فتحی پس از سالها به آبادیاش بازمیگشت تا قبل از مرگ، از همه مردم ده بخواهد روی کفناش را به نشانه رضایت از او امضا کنند تا در آرامش از دنیا برود.
مردم ده معتقدند بودند که تا همسرش از او رضای نباشد و امضا نکند، فایدهای ندارد. او باید هرطور شده رضایت همسرش را به دست میآورد و در این مسیر شیخ محمد و رحمت هم او را همراهی میکردند. محسن تنابنده علاوه بر بازی در این نقش، در نگارش فیلمنامه «استشهادی برای خدا» هم نقش داشت و از این جهت کاملا به ابعاد مختلف شخصیت شیخمحمد احاطه داشت.
شیخمحمد روحانی مهربانی بود که به واسطه لهجه مشهدی و سادگی و طنز جالبی که در گفتارش بود، حالوهوای فیلم را عوض میکرد. دیالوگهای میان او با شخصیت رحمت بسیار جذاب از آب درآمده و میتوان گفت مقدمهای برای شکلگیری شخصیتهای نقی و ارسطو در «پایتخت» بود. تنابنده برای بازی در این فیلم برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از جشنواره بیستوششم فیلم فجر شد.
پایتخت | سیروس مقدم | ۱۴۰۲ تا ۱۳۹۰مهمترین بازی تنابنده و مهرانفر بدون شک در «پایتخت» اتفاق افتاد و این زوج هنری توانستند وجوه دیگری از بازیشان را درقالب یک زوج کمدی به نمایش بگذارند. موتور محرک سریال «پایتخت»، محسن تنابنده بود. نه فقط به عنوان بازیگر که در جایگاه نویسنده و مشاور کارگردان بخش مهمی از بار جذابیت سریال را به دوش میکشید.
با اینحال آنچه بیشتر در ذهنها مانده، بازی او در نقش نقی معمولی است. شخصیتی ساده که در هر فصل خودش را عقل کل میبیند، اما مدام با تصمیمهای اشتباه و رفتارهای عجیبش باعث ایجاد موقعیتهای جالبی میشود. نقی در همان فصل اول «پایتخت» به عنوان شخصیت اصلی شکل گرفت، اما رفتهرفته در فصلهای بعدی تکامل پیدا کرد و مدام بر بار جذابیتش اضافه شد. احمد مهرانفر تا قبل از سال ۱۳۹۰ که با نقش ارسطو در سریال «پایتخت» شناخته شود، در تئاتر و سینما و تلویزیون آثار زیادی از خود به جا گذاشته بود. «درباره الی»، «اقلیما»، «یک عاشقانه ساده»، «استشهادی برای خدا» و … آثار مهم برجا مانده از او بودند.
با این حال، اما نقش ارسطو در «پایتخت»، نقطه عطف کار تصویری او به حساب آمد. زوج نقی و ارسطو با بازی محسن تنابنده و احمد مهرانفر در این سریال به قدری مورد توجه قرار گرفتند که حتی نمیتوانیم تصور کنیم «پایتخت» را بدون حضور یکیشان تصور کنیم. ارسطو پسرخاله نقی بود که از همان فصل اول روی کامیون کار میکرد و به عنوان شخصیتی عاشقپیشه و علاقهمند به ازدواج معرفی میشد.
او روی هر دختری دست میگذاشت ناکام میماند و وضعیت طوری پیش میرفت که دست آخر بازهم تنها بماند. از این رو بخش مهمی از داستان هر فصل پیرامون زندگی او و جدالهایی که با نقی داشت پیش میرفت. نقش ارسطو به قدری در کارنامه مهرانفر اهمیت دارد که خیلیها او را با نام ارسطو میشناسند.
ایران برگر | مسعود جعفری جوزانی | ۱۳۹۳محسن تنابنده و احمد مهرانفر بعد از درخشش به عنوان یک زوج در «پایتخت»، در فیلم «ایران برگر» به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی هم همکاری مشترک داشتند. ماجرای فیلم درباره دو خان به نامهای امراللهخان و فتحاللهخان بود که بر سر انتخابات شوراها در یک روستا رقابت میکردند.
تنابنده نقش فتحالله خان را داشت و با گریمی بسیار متفاوت توانسته بود شمایلی از یک خان را ترسیم کند. علی نصیریان نقش امراللهخان را بازی میکرد و احمد مهرانفر در نقش رهام، یک جورهایی مشاور امراللهخان بود. نقشش در این فیلم چندان زیاد نبود و در چند سکانس بازی داشت. گرچه مهرانفر با ظاهری متفاوت به میدان آمده بود و جنس بازیاش فرق میکرد، اما آن زمان خیلیها معتقد بودند شمایل رهام به ارسطو نزدیک است.
علی البدل | سیروس مقدم | ۱۳۹۶سیروس مقدم بعد از درخشش پایتخت در چند فصل، تصمیم گرفت سال ۱۳۹۶ تغییر رویه دهد و به جای ساخت فصل جدید پایتخت سریال کمدی روستایی دیگری به نام «علیالبدل» بسازد. او برای این سریال تعدادی از بازیگران اصلی پایتخت را درکنار بازیگران دیگر قرار داد. ماجرا درباره روستایی بود که دو خان آن با هم اختلاف داشتند و حالا باید برای رسیدگی به امور، یک علیالبدل انتخاب میکردند.
محسن تنابنده در این سریال نقش فردی به نام آقاسی را داشت که در قامت مشاور به میدان میآمد و به هر دو خان مشاوره میداد. احمد مهرانفر هم در این سریال نقش عضو علیالبدل را داشت. آن دو با گریمهایی کاملا متفاوت با «پایتخت» حضور پیدا کردند و شیوه بازیشان هم کاملا با آنچه که در سریال قبلی شاهدش بودیم تفاوت داشت.
«علیالبدل» سریال موفقی نبود. با اینکه مخاطبان زیادی آن را دنبال میکردند، اما نتوانست جای خودش را نزد مخاطبان باز کند و اتفاق مهمی در کارنامه سیروس مقدم رقم بزند. به همین دلیل هم وارد فصلهای بعدی نشد و مقدم مجددا سراغ ساخت «پایتخت» رفت.